+ نوشته شده توسط فداییان رهبری در
و ساعت
19:10 |
یک شبی مجنون نمازش راشکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
سجده ای زد بر لب درگاه او
پر زلیلا شد دل پر آه او
گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کردهای
جام لیلا را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده ای
نشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیلاست آنم می زنی
خسته ام زین عشق، دل خونم مکن
منکه مجنونم تو مجنونم مکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو ... من نیستم
تنها ره سعادت : ایمان ، جهاد ، شهادت
ادامه مطلب
برچسبها: عاشق , عشق , ملاقات , مدعی , عاشق واقعی , گریه عاشق , واله, دیوانه , معشوق , دلنوازی , تن نازی,
صفحه قبل 2 3 4 5 ... 74 صفحه بعد